رمان غریبه آشنا
p¹⁶
ی تیپ زدم (اسلاید دوم تیپ ته) یکم از عدد تلخم زدم و سوئیچ و موبایلم رو برداشتم و رفتم سمت شرکت...
ویو آت
آروم آروم چشمامو باز کردم گونههام داشت میسوخت شوری اشکام باعث بود و باعث اشک هام... به ساعت نگاه کردم ساعت ۷ بود بلند شدم داشتم از گشنگی میمردم رفتم پایین و غذا خوردم... ته خونه نبود... تصمیم گرفتم وقتی اومد خونه ازش معذرت خواهی کنم.... روی کاناپه نشستم و منتظر موندم...(⁴ساعت بعد)(نکته :این پارت کلا دعوای فک کنم تا پارت ²⁵ و اینا ادامه داشته باشه😂) ساعت ۱۱ بود جواب تلفن هاش را هم نمیداد ساعت همینجوری می اومد و مژ رفت ساعت ¹².¹.² و.... ساعت ۷ صبح خبری نبود انقدر گریه کرده بودم چشمم خوب نمیدید حتماً تقصیر من بوده شاید به خاطر دعوامون نیومده... همین جوری اشک میریختم که
.....
ی تیپ زدم (اسلاید دوم تیپ ته) یکم از عدد تلخم زدم و سوئیچ و موبایلم رو برداشتم و رفتم سمت شرکت...
ویو آت
آروم آروم چشمامو باز کردم گونههام داشت میسوخت شوری اشکام باعث بود و باعث اشک هام... به ساعت نگاه کردم ساعت ۷ بود بلند شدم داشتم از گشنگی میمردم رفتم پایین و غذا خوردم... ته خونه نبود... تصمیم گرفتم وقتی اومد خونه ازش معذرت خواهی کنم.... روی کاناپه نشستم و منتظر موندم...(⁴ساعت بعد)(نکته :این پارت کلا دعوای فک کنم تا پارت ²⁵ و اینا ادامه داشته باشه😂) ساعت ۱۱ بود جواب تلفن هاش را هم نمیداد ساعت همینجوری می اومد و مژ رفت ساعت ¹².¹.² و.... ساعت ۷ صبح خبری نبود انقدر گریه کرده بودم چشمم خوب نمیدید حتماً تقصیر من بوده شاید به خاطر دعوامون نیومده... همین جوری اشک میریختم که
.....
- ۲.۵k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط